باباجون...

ساخت وبلاگ
زمستان گذشته است

گل ها شکفته اند

باز زمان نغمه سرایی فرا رسیده است

و تو ای کبوتر من که در شکاف صخره ها و پشت سنگها پنهان هستی

بیرون بیا و بگذار صدای شیرین تو را بشنوم و صورت زیبای تو را ببینم

زیرا اکنون دیگر زمستان به پایان رسیده است

سپیده که سر بزند در این بیشه زار خزان کرده شاید، دوباره گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوییده ایم

پس به نام زندگی هرگز مگو هرگز

 

نوشته شده به تاریخ اولین روز بهار، آغاز فصل جدید زندگی من

 

 

 

باباجون......
ما را در سایت باباجون... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mehrsan بازدید : 144 تاريخ : شنبه 25 خرداد 1398 ساعت: 21:42

نمیدونم از کجا باید شروع کنم، فقط دلم میخواد بنویسم انگاراز کجا واقعا باید شروع کرد؟ سال جدید شروع شده، یه گوشه ی دلم پر شادیه واسه اومدن عید و بهار و شوق آغاز یه سال قشنگ و هزار گوشه ی دلم پره غصه اس باباجون......
ما را در سایت باباجون... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mehrsan بازدید : 123 تاريخ : شنبه 25 خرداد 1398 ساعت: 21:42

اینجا همیشه برام یه خلوت بوده، یه خلوت همیشگی، یه گوشه از تمام این دنیا که فقط واسه دل منه

حرفامو گوش می کنه، دردهامو می فهمه، رنجمو حس می کنه و مثل یه آغوش مهربون ،آرومم می کنه...

تو دلش پره از حرفای من، از  غم و شادی ، از عاشق شدن و عاشق موندن، پره از امید...پره از دوست داشتن...از حسرت...از رویا

اومدم بگم دلم واست زود زود تنگ میشه

خلوت قدیمی من

محرم راز و صندوقچه ی اسرارم...

با من بمون مثل همیشه... مثل همه ی این سالها...

فراموش خانه ی زیبای من...

 

باباجون......
ما را در سایت باباجون... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mehrsan بازدید : 114 تاريخ : شنبه 25 خرداد 1398 ساعت: 21:42

انگار که همه چیز به هم چفت شده باشد، از قبل چیده شده کنار هم..آن قدر که دلت می خواهد آن دستی که اینها را چیده کنار هم پیدا کنی و بگیری اش توی دستت و بپرسی که آخر چرا؟ چرا همه ی نشانه ها با هم می آیند؟ باباجون......
ما را در سایت باباجون... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mehrsan بازدید : 108 تاريخ : شنبه 25 خرداد 1398 ساعت: 21:42